شهید عیسی خدری

تعداد بازدید:۱۰۴۰
شهید عیسی خدری

شهید عیسی خدری دومین شهید خانواده در سال 1341 در خانواده ای مذهبی در روستای محمد شاهکرم از توابع زابل چشم به جهان هستی گشود. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و راهنمایی در رشته کشاورزی هنرستان فنی به ادامه تحصیل پرداخت و همگام با امت مسلمان و رنجدیده ایران اسلامی با شرکت در راهپیمایی ها به مبارزه با رژیم منحوس پهلوی پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد وی پس از شرکت در عملیات پیروزمندانه فتح خرمشهر در سمت های مسئولیت بسیج زابل ، مسئولیت سپاه ناحیه دوست محمد زابل و عضویت در بخش اطلاعات عملیات سپاه زابل خدمات شایانی برای مردم و در راه اسلام عزیز انجام داد.
این شهید بزرگوار با پذیرفته شدن در رشته کشاورزی دانشگاه بیرجند در مقطع کاردانی به ادامه تحصیل پرداخت. در دوران دانشجویی نیز مسئولیت های متعددی از جمله عضویت در شورای مرکزی پایگاه مقاومت و بنیانگذاری انجمن اسلامی را برعهده گرفت. پس از اتمام دوره تحصیلی در مقطع کاردانی با شرکت در امتحان کارشناسی و پذیرفته شدن به خدمت در سپاه پاسداران ادامه داد. در دفتر بسیج مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق ( شعبه مشهد) و سپس به عنوان معاونت طرح و برنامه نظارت و پیگیری استان سیستان و بلوچستان به تلاش در پیشبرد اهداف مقدس انقلاب اسلامی پرداخت.
عیسی در ادامه عملیات پیروز کربلای 5 به جبهه رفت و پس از رشادتهای فراوان سرانجام به منتهای آرزوی خویش که همانا شهادت در راه خداست نایل آمد.
در رابطه با اخلاق نیکوی ایشان پدر بزرگوارش مینویسد: ایشان انسانی به تمام معنی انسان بود با بزرگان چون فرمانبری دانا، با زیردستان چون برادری مهربان و با گردنکشان و زورگویان قاطع و سازش ناپذیر بود. او همیشه و در همه حال به یاد خدا بود.

وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا با نام تو آغاز می کنم .خدایا شهادت می دهم که تو یگانه معبود و خالق جهان هستی و رسالت پیامبر عظیم الشان تو حضرت محمد (ص) را به جان و دل پذیرفتم و به روز قیامت نیز معتقد هستم که هر کس در آن دنیا سزای اعمال خودش را می بیند . ولایت مولایمان علی (ع) و فرزندانشان را با جان و دل پذیرفتم .معبود من ،ای طبیب دردهای دل من ،ای خدا !جوانی را در فراموشی و دوری از تو سپری کردم .خدایا من گناه کردم اما گناه من از آن جهت نبود که تو را به بزرگی قبول نداشته باشم بلکه نفس اماره بر من غلبه کرد .معبود من !معشوق من !تو تنها یاور من هستی ،دوست حقیقی من در تمام دوران زندگی ام تو بوده ای .خدایا تو خودت گفتی که ای بنده من بیا به مهمانی من ،من بهترین مهمان نواز هستم .ای معبود و معشوق من ،امید من به توست. ای خدای من به فریاد من در روز« بتلی السرا ئر »برس .
خدایا تو خودت گفتی که از در گاه تو هیچ فقیری دست خالی بر نمی گردد .ای خدا اگر گناه من زشت بوده است اما عفو تو زیباست .خدایا شیرینی عفو خودت را با شهادت بچشان .ای خدای من ،ای پناه بی پناهان ،ای گنج فقیران ،ای فریاد رس مظلومان به فریاد امام عزیز ما فرزند زهرا (ص) حضرت روح الله الخمینی برس .خدای من این انسان کامل و ابراهیم زمان و فرزند راستین زهرا را دشمن شاد نکن .خدایا به طور یقین می دانم که امام ما با امام عصر ارتباط دارد .فرما ن و امر امام ما فرمان و امر امام زمان است .خدایا تو را شکر می کنم که توانستم در این زمان در رکاب او با دشمن اسلام و انسانیت و کسانی که روی یزید ها را سفید کردند بجنگم .آری تجاوزگرانی که دهها شهر و روستای ما را خراب کردند به ناموس ما به زنان و فرزندان ما و کودکان و پیران ما رحم نکردند، به هستی ما رحم نکردند .چه نامردانه به خاک شهید پرورمان به مملکت امام زمان حمله کردند که شاید چراغ فروغ آقایمان و مولایمان و صاحب امرمان را خاموش کنند. اما غافل از اینکه ما صاحب داریم .ما خدا داریم .ما زهرا و حسین داریم و ائمه اطهار داریم که به فریاد ما می رسند. اکنون که می توانم این کلمات را بر کاغذ جاری کنم تو را شکر می کنم که توانستم قدمی نا قابل برای دین تو ،برای قرآن تو و اسلام تو بر دارم.
پدر جان سلام
سلام فرزندی که شاید نتوانسته است حق شما را خوب ادا کرده باشد .درود خدا بر تو که توانستی فرزندانی تربیت کنی که راه علی اکبر را ادامه دهد .پدر جان با شناختی که بنده از قلب سر شار از محبت اهل بیت شما می بینم و می دانم که شما رضا هستید به رضای خدا ،خدایی که ما را آفرید .پدر جان !دنیا فانی است .این دنیا رفتنی است .همه باید بروند اما چه شیرین است که مرگی که با عشق و علاقه و اخلاص و پاکی و صفا ی دل برای رسیدن به لقا الله باشد و در میان سنگر و جبهه اسلام باشد .پدر جان !این مرگها افسوس ندارد .می دانم مقداری ناراحت می شوی، حق دارید،شما عاطفه دارید، شما من را از همه بچه هایت بیشتر دوست دارید و بنده هم خدا می داند که شما را چقدر دوست دارم .پدر جان !بنده را حلال کنید .من نتوانسته ام فرزند خوب و حرف شنویی برای شما باشم .البته خودتان می دانید که جوان جاهل است. اجر شما با آقایمان امام حسین (ع) و مادرش حضرت زهرا (س) .خوشحال باشید که دومین فرزند شما توانست راه برادر دلاورش ابراهیم را ادامه دهد .ابراهیمی که مردانه جنگید و در سنگر مبارزه روی در روی دشمن ،شربت شهادت نوشید .شهدای ما ملائکه هستند اما در کالبد انسان .در این زندگی دو روزه ی دنیا خداوند اینها را برای رفتن آفریده بود .دنیا این لیاقت را نداشت که چنین انسانهایی را در دامن خودش نگهداری کند .به تعبیر قرآن :«اینها همان انسانهایی هستند که با لا تر از ملائکه هستند .»
پدر جان !خداوند با صابران است .چرا ناراحت باشید، دلیل ندارد شما که می دانید چرا این راه را انتخاب کرده ام .راه انسانهای وارسته صدر اسلام که آنها را شکنجه می دادند و بر روی ریگهای داغ می خواباندند اما دست ازگفتن« لا اله الا الله» بر نمی داشتند .ما پیروان آنها هستیم و از خدا می خواهیم در این راه ثابت قدم باشیم .پدر جان این مرکها افسوس ندارد زیرا که این انسانها تمام هستی شان را برای خدا فروختند و در آن دنیا همه چیز دارند .اما باور قلبی ما این است آنهایی که باور ندارند حساب آنها جداست .خداوند آنها را هدایت کند تا حقایق را از چشم دل ببینند.
اما مادر جان !
مادری که مصیبت دیدی و استقامت کردی .درود خدا بر تو .به خدا قسم این را می بینم که بهشت زیر پای شماست .به چه کسی جز شما خدا می خواهد بهشت بدهد .به چه کسی خدا می خواهد اجر بزرگتر از اجر شما بدهد ؟شما یی که دو فرزند رشیدت را در راه خدا و اسلام فدا کردی و مانند زینب (س) که خود شاهد فرزندان بود که در کربلا به شهادت می رسند .آری زینب خواهر پر عاطفه حسین (ع) فرزندان خود عون و جعفر را با دست خود به خاک سپرد و همیشه مانند کوه استوار بود و هیچگاه پیش دشمن ضجه و ناله نکرد و موها را پریشان نساخت و صورت خودش را نیلی نکرد.
خواهرانم !
خواهران مهربان خودم !امیدوارم که اگر خبر شهادت بنده را شنیدید ناراحت نشوید .حق خودتان را بر من حلال کنید. من شما ها را خیلی دوست داشتم آنچنان که شما من را خیلی دوست داشتید .اما کاری که به خاطر خدا باشد و مرگی که در راه خدا باشد ناراحتی ندارد .استقامت کنید و صابر باشید .به پدر و مادر ،شما باید روحیه بدهید .فرزندان خودتان را خوب تربیت کنید. فرزندانی که در آینده بتوانند رسا لت سنگین خون هزاران شهیدرا به دوش بکشند .فرزندان خودتان را با غیرت ،شجاع ،مومن و مومنه تربیت کنید ،شما صبر زینب را نگاه کنید پدرش برای رسول الله (ص) نماز می خواند .پس از آن شاهد بود که مادرش زهرا (س) چقدر رنج و شکنجه دید .زینبی که می آمد کنار رختخواب مادر مریض خود می نشست و گاهی با صدای بلند زار زار گریه می کرد .در این زمان زینب پنج سال بیشتر نداشت و بعدها نیز شاهد بود که مردم با پدر بزرگوارش چطور رفتار کردند .برادر بزرگوارش امام حسن (ع) را چطور به شهادت رساندند . پس از آن شاهد به شهادت رسیدن فرزندان برادر و برادر زاده های خود بود و بعد نیز به اسارت می رود و آنچان استقامت می کند که کاخ یزید را به لرزه در می آورد و به حق که قهرمان کربلا شد .
در پایان حضور برادران خودم حسن جان و حسین آقا و عباس آقا بیان کنم که خداوند کسانی را که در برابر مشکلات و مصائب صبر می کنند دوست دارد .اما حسین جان دلم می خواهد خوب درس بخوانید و در آینده با ایمان و علم خودت به مملکت اسلامی خدمت کنی . همچنین به رضا و حسن و داود سفارش می کنم که درس را فراموش نکنند .
والسلام علیکم و رحمت الله و بر کاته عیسی خدری


فرازهایی از سیره شهید
آقای خدری به انقلاب و مخصوصا حضرت امام (ره) عشق می ورزید و رفتار خود را در هر کاری با فرامین و دستورات ایشان می سنجید .می گفت :حضرت امام ادامه امام علی (ع) است و از شجاعت ،عدالت ،فهم و زهد بر خوردار است .

تبری
از منافقین و سنگ اندازان خیلی بدش می آمد اعتقاد داشت :در زمانی که انقلاب همه مردم را از خواب بیدار کرده و در جنگ استکبار جهانی در علیه ایران اسلامی متحد نموده است، اینها دارند از پشت خنجر می زنند .

تعبد
در دوران دانشجویی بود که دانستیم ایشان اهل نماز شب است .او متعبد بود و نماز را با حال و معرفت می خواند .وقتی به نماز می ایستاد گاهی آنچنان اشک می ریخت که کمتر دیده بودم .قرآن را با صوت خوش تلاوت می کرد و قبل از آنکه به رختخواب برود مقید بود که قرآن تلاوت کند .

جهان بینی
در هر کجا که وظیفه حکم می کرد باید از انقلاب و میهن دفاع کند شجاعانه حضور می یافت .از اوضاع سیاسی منطقه و جهان تحلیل درستی داشت .این تحلیل ها به او کمک می کرد که در جبهه با شور و علاقه بیشتری حضور پیدا کند .

شجاعت
شجاعت ایشان در جبهه های نبرد ،در گیری های مرزی و مقابله با ضد انقلاب مثال زدنی است. یکروز که از وضعیت نوار مرزی نگران بود .پیش فرمانده سپاه زابل آمد و با اصرار از او خواست گروهی را در اختیارش بگذارد تا برای همیشه به در گیری ها ی مرزی خاتمه دهد و امنیت را به منطقه باز گرداند. حتی در وصیت نامه اش توصیه کرده است که فرزندانتان را با غیرت ،شجاع ،و مومن و مومنه تربیت کنید .

دفاع از مظلوم
در همه حال مدافع مظلوم بود و اگر احساس می کرد فردی از حقوق اجتماعی اش محروم گردیده همه خطر ها را به جان می خرید تا حقوق از دست رفته اش را باز گرداند .قبل از فرماندهی ایشان در سپاه «دوست محمد» ،یکی از مسئولان به یک بسیجی روستایی و مجروح اهانت کرده بود .آقای خدری تا آن فرد مسئول را متنبه و شرم زده نکرد آرام و قرار نیافت .

اسلام خواهی
همواره آرزو داشت که بحرانهای انقلاب را با پیروزی پشت سر بگذاریم تا مسئولین با پیروی از خط ولایت، مسائل اجتماعی ،اعتقادی و فرهنگی را آنگونه جلوه دهند که قوانین اسلام ،الگویی برای کشور های دیگر شود .او رسیدن به اهداف و خواسته های اسلام را بر هر کاری ترجیح می داد .

دیانت
آقای خدری ضمن اینکه به موضوع امر به معروف و نهی از منکر و ترویج آن در جامعه حساس بود .خودشان هم بسیار عفیف و پاکدامن بود .مسائل عبادی اهمیت می داد .اهل نماز و دعا و آراسته به خلق نیک بود .او واقعا بنده درستکار خدا بود .

دافعه و جاذبه
ایشان همانقدر که از افراد متملق و دو رو و دروغگو نفرت داشت و از آنها دوری می جست ،به همان اندازه هم در ایجاد رابطه با مردم جاذبه داشت .او از افرادی نبود که در موقعیت ها مثل بوقلمون رنگ عوض کند و خود را به حسب ظاهر با افراد هماهنگ کند .جاذبه ای که در ایشان وجود داشت یک جاذبه ذاتی و اعتقادی بود که از مولایش علی (ع) ارث برده بود .

مشورت
در مشورت دید گسترده ای داشت. او معتقد به:« امر هم شورا بینهم.» بود به همین سبب به عقاید کوچک و غریبه و فامیل احترام می گذاشت .در هیچ کاری احساس خود محوری بر او غلبه نمی یافت و به این فکر نبود که چون فرمانده یا مسئولان فلان کار است، منیت او محور کار ها باشد .ایشان با اهمیت دادن به نظر دیگران توانسته بود هم در شکل گیری شخصیت آنها موثر باشد .هم حس مسئولیت پذیری آنها را تقویت کند. هم به روند امور شتاب بدهد .

صله ارحام
او بی نهایت به صله رحم اهمیت می داد و این سنت اسلامی را با سر زدن به خانه اقوام و احوالپرسی مداوم از آنها جان تازه ای می بخشید .شهید عیسی آنقدر نسبت به جا آوردن صله رحم و پیوند های فامیلی تاکید داشت که برای نشان دادن اهمیت آن همیشه صحبتش را به احادیث و روایات متعددی می آراست .همین صفت او باعث شد که پس از شهادت ،در خانه همه اقوام و خویشاوندان عکس شهید و نام و یاد او جلوه کند .

کمک به مجروحین
در کار های خیر همیشه پیشقدم بود .اوایل هر ماه ابتدا حقوق ماهیانه اش را بین فقرا تقسیم می کرد و سپس به خانه می آمد .او از کمک کردن به محروحین و خانواده های بی سرپرست لذت می برد و از خدمت به آنها کوتاهی نمی کرد .به یاد دارم همسایه ای داشتیم که فقیر بود .آقا عیسی همیشه قبل از آنکه غذا بخورد حال آن خانواده را می پرسید و پس از آنکه مطمئن می شد برای آنها عذا فرستاده شده آنگاه سر سفره می نشست.

آخرین ویرایش۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳