شهید مسعود صالحی مورکانی
زندگی نامه شهید مسعود صالحی
شهید مسعود صالحی 11 بهمنماه 1345 در شهرستان گچساران دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی تا دبیرستان را با موفقیت به پایان رساند و با تلاش و کوشش به دانشگاه راه یافت و این در حالی بود که خانواده از درآمد کمی برخوردار بودند و خود شهید به کشاورزی می پرداخت. ایشان در دانشگاه بیرجند در رشته مهندسی زراعی مشغول به تحصیل بود. شهید صالحی دارای اخلاق نیکو، باصداقت و بردبار بود. او عبادات دینی و شرعی را به نحو احسن انجام می داد. با دوستان و آشنایان بسیار برخورد شایسته ای داشت. در اواسط تحصیلاتش در دانشگاه از طریق بسیج دانشجویی به جبهه اعزام شد و سرانجام در منطقه عملیاتی فاو براثر اصابت ترکش مجروح شد و به شیراز برای درمان منتقل شد ولی براثر شدت جراحات در یکم اردیبهشتماه 1367 به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهرش در گلزار شهدای گچساران به خاک سپرده شد.
نامه شهید مسعود صالحی مورکانی به پدر و مادرش
خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض میکنم و سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم.
اگر از حال من جویا باشید حالم خوب است و ناراحتی ندارم جز دوری شما. عبدالله جان سلام امیدوارم که حالت خوب باشد و درسهایت را با جدیت بخوانی و خودت را برای کلاسهای بالاتر آماده کنی. انشاءالله. رضا حالش خوب است امیدوارم که حالش خوب باشد رضا را جای من ببوسید. دلم برای همگی شما تنگ شده و همه شما را از راه دور میبوسم. اینجا ما راحت هستیم و جایمان خوب است. غذاهای ما بسیار متنوع می باشد. شبها و ظهرها به ما دمپخت، خورشت و برنج، پلو سبزی، خورشت سبزی و ... میدهند که بیشتر وقتها برای دسر کمپوت و یا میوه هم با غذا همراه است. صبح ها هم کره و مربا، حلوا و تخم مرغ آبپز به ما میدهند. از نظر وضع خوابگاه هم جایمان خوب است و تا به حال هیچ چیز از کسی گم نشده است چون اگر چیزی گم شود همه را تنبیه میکنند. تخت من طبقه سوم است و خیلی راحت هستم. اینجا همه نوع وسایلی را که لازم داشتیم به ما دادهاند. مثل زیر پیراهن، گرمکن و ... که از هر کدام 3 الی 4 جفت به ما داده اند. اینجا می گویند که سهمیه نیروی دریایی هم از نظر لباس و هم از نظر مواد غذایی از بقیه بیشتر است. ما روز شنبه اسلحه گرفتیم و از آن روز در مراسم صبحگاه با اسلحه رژه میرویم. نامهای برایم فرستاده بودید الان می خوانم و خیلی خوشحال شدم. درست بعد از خواندن نامه ما را به سینما آوردند برای درس دادن من الان این نامه را در سالن سینما می نویسم و ساعت 9/45 دقیقه روز سهشنبه میباشد. در ضمن به ما جزوههایی دادهاند که باید آنها را بخوانیم و امتحان بدهیم. هر کسی که نمره بیشتری آورد هنگام تقسیم پایان آموزشی جای بهتری میافتد و یا ممکن است انتخاب به عهده خود او باشد.
برای خواندن این جزوهها که روی هم یه جزوه می باشند به ما وقت نمیدهند ولی من از هر لحظه استفاده می کنم و درسم را می خوانم. اینجا امکاناتش زیاد است و در این پایگاه همه چیز وجود دارد از بوفه گرفته تا نانوایی و غیره. هوای اینجا زیاد بد نیست فقط صبح زود هوا سرد است.
مادر جان اگر برایتان ممکن است در هر هفته دو سه بار برایم تلفن کن تا با شما صحبت کنم. پدر جان امیدوارم که حالتان خوب باشد و ناراحتی نداشته باشید. دلم برایت خیلی تنگ شده. سلام مرا به خواهران عزیزم و شوهرهایشان برسانید. همچنین سلام مرا به خاله و عمو برسانید. تا یادم نرفته شبها از ساعت 7 تا 8 تمام میتوانید به من تلفن کنید. ظهر هم از ساعت 2 تا ساعت 2/5 میتوانید تماس بگیرید. منتظز تلفنهای شما هستم. مادر جان دیگر عرضی ندارم دلم برایت خیلی تنگ شده.
چند روز پیش یعنی روز جمعه یک نامه برای پروین نوشتم دیگر نمیدانم رسیده یا نه می خواستم برای اختر و سیمین هم بنویسم ولی آدرس دقیق آنها را نداشتم. ضمنا تا دو سه هفته دیگر مرخصی نمیدهند.
اگر برای خاله و یا عمو نامه نمینویسم میبخشند. اینجا من اصلا فرصت نامه نوشتن را ندارم از طرف من از آن ها عذرخواهی کنید.
دیگر عرضی ندارم. خداحافظ و به امید دیدار.