وقتی پول انگیزه ی کار باشد
برگرفته از مقاله ی *از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی* شهید آوینی
وقتی پول انگیزه ی کار باشد
برگرفته از مقاله ی "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی" شهید آوینی
وقتی پول تنها انگیزهای باشد که انسان را به «کار» وا میدارد، دیگر کار معنای حقیقی خویش را از دست میدهد و همان طور که قبلا گفتیم، به شر واجبی تبدیل میشود که باید هر چه بیشتر و سریعتر از آن خلاصی یافت.
بدون رودربایستی باید گفت که ادارات موروثی ما همگی بر همین محور شکل گرفتهاند و کارمندان موروثی ما ـ بجز عدهای قلیل ـ همه برای پول است که کار میکنند و اینچنین است که کار کردن دیگر معنای خود را از دست داده است. آنها منتظرند تا ساعات مشخص کار در اداره پایان پیدا کند و به خانهها بروند، و زندگی واقعی آنها تازه از آن لحظه است که آغاز میشود.
آنها که همواره میخواهند ماهیات را انکار کنند ممکن است بگویند: «آقا! این به خوبی یا بدی افراد برمیگردد و به نظام (سیستم) بازگشت ندارد.» حال آنکه اگر درست نظر کنیم، این فاجعه بیشتر ناشی از سیستم است تا افراد، هر چند افراد نیز در آن مقصرند.
سیستم موروثی ادارات ما که از بینش غربی نتیجه شده است، بهگونهای است که در آن، با نفی تمایزات حقیقی و روحی افراد، سعی میکنند آنها را همچون پیچ و مهرههایی که یک سیستم کارخانهای را میسازند، در یک سیستم اداری بهکار وا دارند، حال آنکه هویت حقیقی انسان در تمایزات روحی و کیفی است. کارمندهای یک اداره کمیت محض نیستند که بتوان آنها را بدون در نظر گرفتن روحیات و تمایزات کیفیشان، در یک سیستم کارخانهای بهکار کشید ـ آنچنان سیستمی که مثل تپانچه، هر که ماشهی آن را بچکاند، شلیک شود.
این نگرش سیستمی که از تجربیات سیبرنتیکی غرب نتیجه شده است تنها با خصوصیات ماشین سازگاری دارد. انسان قبل از هر چیز صاحب روحی مجرد و متمایز از انسانهای دیگر است. هویت بشر در همین تمایزات روحی است و با نفی این هویت، انسان است که نفی میشود.
نظام کارخانهای کنونی کارگران را همچون اجزایی واحد از یک ماشین تصور میکند که هر ـ یک فونکسیون یا عملکرد خاصی را در خدمت کلیت آن ماشین بر عهده دارند. انسان صاحب روح و جسمی است متحد با یکدیگر و اگر از مجموعهی این خلقت خاصی که انسان نام دارد فقط جزئی از بدن او، دست، پا یا چشم او را بهکار بگیرند، هویت حقیقی او را نفی کردهاند و نظام کارخانهای امروز سراپا مبتلا بدین درد است. سیستمهای کارخانهای امروز تنها به جزئی از بدن کارگر، دست، پا یا چشم او احتیاج دارند و اگر کارگر از همهی مجموعهی وجود انسان، تنها همان یک عضو را داشت تفاوتی نمیکرد.
در نظام اسلامی کار هر کس مستقیماً بر اعتقادات و تمایزات کیفی و روحی افراد بنا میشود و آنچه انسانها را به کار وا میدارد نه پول، که عشق است. مؤمن تابع اعتقاد خویش است نه اقتصاد، و عمل او مستقیماً بر نیت اوست که بنا میشود. در سیستم کارخانهای، کارگر و کارمند پیوند اعتقادی خویش با کارش را از دست میدهد و بالاجبار، فقط برای امرار معاش دست بهکار میزند و از آنجا که همهی احتیاجات او با پول برآورده میشود، این پول است که غایت آمال و مبدأ و میزان همهی ارزشها میشود.
در این بینش خشک و غیر انسانی، تنها انگیزهای که آدمها را بهکار وا میدارد «کسب پول بیشتر» است و «پیوند اعتقادی» انسانها با «کار»شان کاملاً منقطع شده است. اگر بخواهیم با همین بینش راهیان کربلا را، آنچنانکه عادت غربیهاست، به مثابه یک «پدیده» مورد بررسی قرار دهیم، گرایش وسیع مردم برای شرکت در صفوف راهیان کربلا و جانبازی برای اسلام اصلاً قابل ادراک نیست، چرا که هیچ «توجیه اقتصادی» ندارد.
در علم امروز که بنیان آن بر «پدیدهشناسی» است، همهی امور همچون پدیدههایی صرفاً فیزیکی و مادی مورد بررسی قرار میگیرند، و بهراستی با این بینش چگونه میتوان «عشق به کربلا» را معنا کرد؟ در نظامهای اجتماعی این روزگار که تحت سیطرهی «دیکتاتوری اقتصاد» شکل گرفته است، «پول» همواره طرف دوم معادلهای است که به همه چیز معنا و مفهوم و ارزش میبخشد. آنچه را که نتوان با پول سنجید اصلاً در دنیا وجود ندارد.
عصر ما بهراستی عصر شگفتیهاست. از یکسو نظری به آنچه در درون آسمانخراشهای «وال استریت» میگذرد بیندازید و از سوی دیگر به «صلواتی»های جبهه نگاه کنید؛ وقتی انسان بنیان کار و حیات خویش را بر «اعتقاد» خود بنا کند نخستین چیزی که نقش محوری خود را از دست میدهد «پول» است و درست به همین علت، انسان در محدودهی «جبههی اسلام» به پول نیازی ندارد. در جبهه، دیگر به پول که همه چیز را بهصورتی قلابی و غیر حقیقی بهیکدیگر پیوند میدهد نیازی نیست و اینچنین، اقتصاد پولی به «اقتصاد صلواتی» تبدیل میشود.
اجازه بدهید که باز هم بر این نکتهی اساسی تأکید کنم، چرا که سر ادراک مطلب در همین نکتهی اصولی است. وقتی انسان ارزش «کار» خود را صرفاً با «پول» بسنجد، دیگر کار تبدیل به یک عمل مکانیکی میشود که هیچ ارتباط و پیوندی با روح و اعتقادات انسان ندارد. و اجازه بدهید باز هم این سؤال را تکرار کنیم: آیا ساختار اداری یا نظام تشکیلاتی جامعهی اسلامی نیز باید بر مبنای اصالت پول بنا شود؟ آیا هیچکس نباید جز بهخاطر اضافه حقوق به مأموریت برود؟ خیر. از همان آغاز با ایمان آوردن به «لا اله الا الله» نقش محوری پول نفی میشود و پول به همان جایگاه حقیقی خویش که معادل همگانی بودن است باز میگردد. پول سلطان بیمنازع جهان امروز است و از طریق یک نظام بانکداری پیوسته بر همهی کرهی زمین حکومت میراند، و باز هم باید تکرار کنیم که آنچه به پول قدرتی اینچنین بخشیده مادهگرایی بشر است.
انسان ارادهی خویش را صرفاً در مسیری اعمال میکند که به غایات و خواستههای او منجر میشود. همین غایات یا اهداف هستند که در وجود او برای کار کردن ایجاد انگیزه میکنند. اگر بخواهیم به زبان روز سخن بگوییم، باید گفت انسان ارادهی خویش را صرفاً در جهت برآورده ساختن نیازهایش اعمال میکند و این نیازها اگر تنها به محدودهی مادی وجود آدم بازگردد، فقط و فقط با پول برآورده میشود. بدین ترتیب است که پول، هر چند خود فی نفسه مطلوب انسان نیست، اما از آنجا که مقدمهی تأمین همهی حوائج مادی است غایت آمال او میشود و به تنها عاملی که ارادهی او را برمیانگیزاند تبدیل میشود. این درد همهگیر بشر امروز است و دردی هم نیست که از طریق داروهای شیمیایی یا روانپزشکی درمان شود.
ما اکنون در جست و جوی درمان نیستیم، اما ذکر این نکته لازم است که درمان همهی دردهای بشر امروز در بازگشتن به وطن ایمانی است. بشر امروز درد غربت دارد، غربت از وطن قدسی ایمان، و از همه تأسفبارتر این نکتهی ظریف است که این غربت به فراموشی انجامیده است و او این خراب آباد را وطن پنداشته و دیگر دلش در هوای وطن حقیقی نمیتپد.
پیش از ادامهی بحث باز هم ذکر این نکته ضروری است که ما هرگز قصد انکار نقش پول را نداریم. پول امروز که جانشین نقدین ـ طلا و نقره ـ شده است، هر چند برخلاف نقدین دیگر فی نفسه دارای ارزش نیست، اما با این همه نشاندهندهی نسبت ارزشی فیمابین اشیاست.
البته این نسبت که در اختلاف قیمتها ظاهر شده با تغییر نظام ارزشی دگرگون میشود، اما به هر تقدیر ضرورت وجود چیزی مثل پول که نسبت ارزشی بین اشیا از طریق آن ظاهر میشود، قابل انکار نیست. آنچه مذموم است و به پول قدرتی اینچنین بخشیده حاکمیت سرمایه یا دیکتاتوری اقتصاد است که آن نیز خود نتیجهی مادهگرایی بشر امروز است.
برگرفته از کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب| مقاله ی از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی