شاید برای شما تعجب آور باشد که برای درک کتاب نسبتا کم حجمی مانند “قورباغهات را قورت بده“ نیاز به یک همراه و استاد است. برای درک این نیاز بهتر است به خود کتاب نگاهی بیندازیم. این کتاب از جنس کتابهای مدیریتی مانند اثر مرکب و … است اما با یک تفاوت کوچک! غالب کتابهای مدیریتی بر اساس تئوری و بیان آن تئوری نوشته میشوند. اما در کتاب “قورباغهات را قورت بده“ ما تنها شاهد بیان تکنیکها هستیم. یعنی این کتاب کمتر به سمت مفهوم گرایی رفته است. در واقع برایان تریسی بیشتر سعی داشته است که چند راهکار عملی برای رسیدن به بهترین بهرهوری را به خواننده خود بدهد.
بنابراین عملا ما در کتاب “قورباغهات را قورت بده“ با 21 تکنیک آشنا میشویم که توضیح چندانی هم ندارد. در دید اول هم به نظر نمیرسد که مفهوم گنگی در این میان وجود داشته باشد. مثلا در یکی از تکنیکها گفته شده است که باید برای انجام کارها تمرکز داشته باشیم! به نظر نمیرسد این جمله ابهامی داشته باشد. اما نکته مهم و قطعه گم شده پازل اینجاست که چگونه باید به این تمرکز برسیم؟ در واقع به دست آوردن این تمرکز خود به نوعی یک چالش اصلی محسوب میشود که در این کتاب سخنی از آن گفته نشده است.