داستان کتاب بلندی های بادگیر از ورود آقای لاکوود به عمارت بلندیهای بادگیر آغاز میشود. در پی ملاقات لاکوود با صاحبخانهی بدخلق خود، هیتکلیف، لاکوود شروع به کنکاش در ماجرای زندگی هیتکلیف میکند. پس از چندی راز زندگی هیتکلیف توسط خدمتکار عمارت، الن نلی دین، برای لاکوود آشکار میشود و نلی داستان زندگی کلیف را برای لاکوود تعریف میکند. روایتی که نلی برای لاکوود تعریف میکند روایت عشق و دلدادگی کلیف و کاترین ارنشاو است.
هیتکلیف که کودکی یتیم بوده است توسط آقای ارنشاو به سرپرستی گرفته میشود و با ورود هیتکلیف به عمارت خانوادهی ارنشاو که همان عمارت بلندیهای بادگیر بوده است مسیر زندگی هیتکلیف و خانوادهی ارنشاو تغییر میکند. عشقی بیسرانجام میان هیتکلیف و کاترین ایجاد میشود و پس از کشاکشهای فراوان هرکدام با فرد دیگری ازدواج میکنند و صاحب فرزند میشوند. فرزندانی که بعدتر بر حسب اتفاق خود وارد داستانی عاطفی میشوند.
راوی داستان نلی است که در زمان کودکی هیتکلیف نیز خدمتکار عمارت بلندیهای بادگیر بوده است. روایتهایی که نلی برای لاکوود تعریف میکند یا از دیدهها و خاطرات خود نلی بودهاند و یا نلی به نقل از دیگرانی که برایش ماجراها را تعریف کردهاند اتفاقها را روایت میکند. این نوع روایت از داستان عاشقانهی بین هیتکلیف و کاترین که از دید یک ناظر خارج رابطهی این دو است به عنوان نقطهی قوت کتاب در نظر گرفته میشود. علاوه بر ناظر خارجی بودن، روایتهای نلی گویی به نوعی از تفکرات و تعصبات خود او تاثیر گرفته است و این نیز به جذابیت داستان میافزاید و نشاندهندهی قدرت نویسندگی امیلی برونته است. علاوه بر این، امیلی برونته در رمان بلندی های بادگیر از توصیفات بسیار دقیق و جزئی صحنهها و وقایع استفاده کرده است که این خود از نقاط قوت کتاب محسوب میشود.