یادداشت علمی دکتر ابراهیم محمدی، مدیر مسئول نشریه مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی به مناسبت انتشار اولین شماره

۲۷ مهر ۱۴۰۰ | ۱۱:۳۳ کد : ۱۴۹۳۰ اخبار دانشکده
تعداد بازدید:۵۸۳

یادداشت علمی دکتر ابراهیم محمدی، مدیر مسئول نشریه "مطالعات بین رشته ای ادبیات، هنر و علوم انسانی"
به مناسبت انتشار اولین شماره


ادبیات تطبیقی نوین؛ نه به دشمن ­انگاری «دیگری»

نام اولین بخش کتاب دوران­ساز اسپیواک در تاریخ ادبیات تطبیقی جهان – «مرگ یک رشته» (Death of A Discipline- 2003)، «عبور از مرزها یا فروریختن مرزها»(Crossing Borders=) است. من در این لحظه می­خواهم ادبیات تطبیقی را از جهتی و شاید از جهات بسیاری، در همین نام و گفته درست و دقیق اسپیواک فشرده کنم و بگویم ادبیات تطبیقی یعنی همین؛ یعنی درنوردیدن مرزها و حصارها و دیوارها.
تاریخ به روشنی گواهی می­دهد که بشر همواره گرفتار ستیزهای غم­بارِ بی ­پایانِ بی­ دست­ آوردی بوده است که در گذر ایام، روز به روز، بیشتر، سهمگین ­تر و دردناک ­تر شده اند. درنگ در داستان زندگی آدمی، آشکار می­ سازد که خاستگاه این ستیزها و جدال ­های دردناک، تقابل­ ها و تعارض ­های برآمده از مرزهایِ ساختگیِ باوری، سرزمینی، سیاسی و ... است که خود برساخته ذهن و دست بشرند و در بیشتر موارد بر تقابل بنیان ­برانداز و غیر انسانیِ «خودیِ مطلقا نیک»، در برابر «دیگریِ مطلقا شر و دشمن» استوار است. تقابل اخیر، همواره میان آدمیان، دیوارهای بلند تفاوت و جدایی ایدئولوژیک برآورده است و نه تنها آنها را در قالب گروه ­های هم­باور، سرزمین­ ها و قلمروهای سیاسی مختلف و ... از هم جدا و با هم غریبه کرده است که گاه، شهری را دوپاره و باشندگان در آن شهر را با هم بیگانه، بلکه دشمن کرده است. نکته امیدبخش اما این است که این دیوارها، که برخی عینی ­اند و ملموس و برخی دیگر ذهنی و شکل­ گرفته در جهان اندیشه، گاه در برابر قدرت بی ­پایان ادبیات سر فرود آورده ­اند؛ هرگاه بشر توانسته است به ارتباطات ادبی و تعاملات فرهنگیِ برآمده از آن، رونق و عمق ببخشد و جریان­ ها، پدیده ­ها و آفریده ­های ادبیِ بی­ سرزمینی خلق کند، این مرزها و این دیوارها که ارتباط و گفت ­و­ گوی آدم­ها را دشوار می­ساخته و دچار تعویق و تعلیق می­کرده­، فرو ریخته و رنگ باخته­ است؛ فاصله ها و تفاوت­ ها از میان برخاسته و گفت ­و گوی فرهنگ­ ها و ملل رونق گرفته است و درست در همین گفت­ و­گوها و تعامل­ ها، شاهکارهای ادبی- فرهنگی جهان نیز پدید آمده است:

- مگر می­توان در شاهکارهای ادبیات فارسی، ازجمله مثنوی مولانا، دیوان حافظ، سروده ­ها و نوشته ­های سعدی و ... تعامل مؤثر و قدرتمند دو زبان، دو ادبیات و دو فرهنگ پارسی و عربی و بویژه حضور فرهنگ قرآنی را ندید؟

- مگر می­توان در کلیله و دمنه و هزار و یک شب (یا همان هزار افسان)، درهم ­آمیختگی و گفت ­وگو و تعامل ظریف و البته عمیق فرهنگ­ های هندی، ایرانی و عربی را ندید؟

- مگر می­توان حضور ادبیات پارسی (از شاهنامه فردوسی و رباعیات خیام تا دیوان حافظ و گلستان سعدی و بوف کور صادق هدایت) را در ادبیات جهان ندید و پیوند شاهکارهای ادبی جهان را با ادبیات ایران نادیده گرفت؟

- مگر می­توان حضور ادبیات جهان را در آثار برجسته ادبیات معاصر ایران انکار کرد؟

- اصلا مگر می­شود شاهکارهای ادبیات جهان را بدون دانستن «ادبیات جهان» و درک روابط پنهان و آشکار آثار ادبی ملل با هم خواند و فهمید؟  

- و بعد از این همه مگر و بسیار مگر جدی دیگر، مگر می­توان پیامدهای نیک سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و همه ­جانبه این تعاملات ادبی را انکار کرد و مهم­تر از آن، مگر می­توان این نکته و واقعیت را از نظر دور داشت که این تعاملات کارا و فرخنده، جز در سایه فروریختن همه مرزها و دیوارهای ساختگی به دست­ آمدنی نیست؟

 اینک اگر به آغاز سخن برگردیم و در نام بخش نخست کتاب اسپیواک درنگ کنیم، درمی­ یابیم که به ­راستی می­توان یکی از برجسته ­ترین اهداف و کارکردهای ادبیات تطبیقی را، بویژه در گونه نوین و امروزی ­اش که در برخی نظریه­ ها، ازجمله دیدگاه دیوید دمراش، بیشتر به چیستی و خوانش ادبیات جهان روی­ آورده است، همین فروریختن یا فروریزاندن و از میان برداشتن مرزها و از رونق انداختن سکه بسیاری از تقابل ­ها، بویژه تقابل خودی/ دیگری دانست.
البته یادکرد این نکته نیز بایسته است که ادبیات تطبیقی از آغاز (دست کم از ابتدای قرن نوزدهم) تاکنون، تحولات گوناگونی را از سر گذرانده است و در دوره ­های مختلف، اهداف، رویکردها و روش­ های متفاوتی ارائه کرده است که اشاره به همه آنها، در این مجال و این مقال، ممکن نیست، اما آنچه اکنون اهمیت دارد، تأکید بر رویکردهای تازه در ادبیات تطبیقی است که یکسر بر مدار گفت­ و­ گو و تعامل با دیگری، شناخت دیگری، به ماهو دیگری، و پرهیز از هرگونه خودمرکزبینی حرکت می­کند. ادبیات تطبیقی در روزگار ما، بیش از همیشه و شاید بتوان گفت بیش از همه دانش ­ها و رشته ­های دانشگاهی از اهمیت گفت­ و­گو و درک و شناخت دیگری و پرهیز از هرگونه «دیگری دشمن­ انگاری» سخن می­گوید؛ از اینکه دیگری در رویکرد فرهنگی – ادبی، فقط دیگری است و با خودی یا با من فرق دارد و من نیست، همین. نگاه به دیگری در قامت دشمن، تنها و تنها محصول دیدها و ذهن ­های ایدئولوژیک و ایدئولوژی­زده­ای است که به همه چیز و همه کس از دریچه سیاست می­نگرند. ادبیات می­کوشد با عبور از این بینش ­های تنگ و رویکردهای تنگ ­نظرانه، به افق­ های باز بنگرد، به افق ­های روشنی که در آن نشانی از جدال ­های پوچ و تهی سیاست ­زده نیست. در این رویکرد، یکی از کارکردهای ادبیات، پدید آوردن پیوند، تعامل گفت ­وگو و وصل است، نه جدایی، دشمنی و تقابل. نیک آشکار است که در این جهانِ برساخته ادبیات تطبیقی نوین، همه مرزها فرومی ­ریزد و گفت ­وگوی راستین آغاز می­شود. به باور من، این یکی از مهم­ترین کارکردهای ذاتی و سرشتین ادبیات و تعاملات ادبی- فرهنگی است، تعاملات ادبی و تعاملات فرهنگی، زیربنای همه تعاملات فراگیر، آن هم به شکلی ماندگار و پایدار، هستند یا باید باشند. گفت ­وگوی راستین اقوام، ملل، کشورها و ... به دور از هیاهوی پوچ رویکردها و بینش ­های ایدئولوژیک خودمرکز بین و دیگری دشمن انگار، در «ادبیات جهان» جاری است.

ابراهیم محمدی

مدیرمسئول مجله مطالعات بین­ رشته­ ای ادبیات، هنر و علوم انسانی دانشگاه بیرجند

آخرین ویرایش۲۸ مهر ۱۴۰۰